برخي از روايات درخصوص گريه بر امام حسين(ع) عبارت است از:
1.امام معصوم (ع) فرمود:«هرچه چشمي درروز قيامت به سختي ها، گريان است؛ مگر چشمي كه برامام حسين (ع) گريسته باشد، اين چشم خندان و بشاش است».(الخصائص الحسينيه، ص140)
2.امام رضا(ع) مي فرمايد: «گريه بر امام حسين(ع) گناهان بزرگ را محو مي كند».(مسند امام رضا(ع)، ص140)
3.امام صادق (ع) مي فرايد: «كسي كه يادامام حسين(ع) به مقدار بال مگسي، اشك از چشمانش جاري شود؛ ثوابش بر خداوند است و خداوند به كمتر از بهشت براي او راضي نمي شود.»(بحارالنوار، ج44، ص291)
4.ازامام معصوم (ع) نقل شده است:«هركه بگريد يا بگرياند يا حالت اندوه و گريه داشته باشد، برمصيبت امام حسين(ع) بهشت براي او واجب مي شود».(الخصائص الحسينيه، ص142)
5.امام رضا (ع) مي فرمايد:«... پسر شبيب! اگر ميخواهي براي چيزي گريه كني، پس براي امام حسين(ع) گريه كن كه او را ذبح كردند؛ چنان كه گوسفند را ذبح مي كنند... پسر شبيب! اگر براي حسين چنان گريه كني كه اشك هايت بر گونه هايت جاري شود، خداوند همه گناهان كوچك و بزرگ تو را مي آمرزد، اندك باشد يا بسيار...».(بحاالانوار، ج44، ص285) در مورد حكمت گريه بر امام حسين (ع) مطالبي بيان شده كه به نظر مي رسد به تنهايي صحيح نباشد؛ ازجمله:
الف:گريه ذاتاً خوب سبب پالايش روح است؛ كه اين پالايش روحي در مجالس عزاداري امام حسين(ع) بيشترين ثمر بخشي را دارد.
ب.گريه بر امام حسين (ع) به عنوان تشكر وسپاس ازاو است؛ كه اين پالايش روحي در مجالس عزاداري امام حسين (ع) بيشترين ثمربخشي را دارد.
ج.امام حسين(ع) از گريه ما بهره مند مي گردد؛ از آنجا كه با گريه به رشد معنوي مي رسيم و واسطه اين فيض ياد امام حسين(ع) است درنتيجه به مقامات آن حضرت نيز اضافه مي شود.
د. برخورداري از ثواب و شفاعت؛ اين فرائد هرچه براساس بعضي تحليل هاو روايات در حد خود صحيح است؛ ولي آيا نمي توان حكمت مهمتر، با ارزش تر و فراتر از معاملات اين چنيني، در وراي گريه در نظر گرفت تا مجبور شويم حكمت گريه بر امام حسين(ع) را يك شفاعت و ثواب و يا تشكر، منحصر و محدود سازيم؟!
با توجه به آنچه كه در حقيقت گريه رشد روحاني و تقوا و نيز فلسفه عزاداري امام حسين (ع) مطرح است؛ مي توان گفت حكمت گريه بر ابا عبدالله دو امر مهم و اساسي است كه هر يك به نوبه خود اثر وضعي خاصي بر جاي مي گذارند:
يكم.بعد اخلاقي؛ چنان كه روشن است، گريه ارزشي در فرهنگ شيعي اولاً، گريه اي است كه موجب رشد تعالي و رشد روح است و ثانياً سر چشمه آن معرفت است. گريه بر امام حسين(ع) يا به جهت ياد كردن غم و اندوه از دست دادن عاشق حقيقي خداوند متعال است كه تجلي گاه اوصاف الهي بود و مومنان، بوي گل را از گلاب او استشمام مي كردند.
چون كه گل رفت و گلستان شد خراب بوي گل را از كه بوييم، از گلاب
و يا به دليل عقب ماندگي روحي و نداشته هاي خود، در مقابل مناقب و فضايل آن بزرگوار و ياران باوفايش است. در واقع گريه بر اين است كه حبيب بن مظاهر كه بود و چه داشت و من كيم و چه در كف دارم؟ اشك ريختن بر علي اكبر، ناله بر خود است كه آن جوان رشيد چه فضايلي را دارا بود و من تا چه اندازه آن خصلت ها را دارم؟ و ...
اگر گريه ما را اين منشاء دور است، بايد بكوشيم اشك و آه خود را به اين سمت سوق دهيم تا بر اثر آن، روحمان تعالي يابد. در حقيقت اين گريه، نشان دادن دردي است كه انسان را به حركت و جوشش وا مي دارد تاخود را به آن درجه از كمالات برساند و اين چنين اشكي انسان ساز است.
دوم. بعد اجتماعي؛ اگر گريه بر ابا عبدالله (ع) از سر معرفت باشد و منشاء آن نيز بعد اخلاقي اين حركت باشد؛ قطعاً اين حزن و اندوه، پس از آنكه موجب تحول دروني انسان گرديد، زمينه را براي تحولات اجتماعي فراهم مي سازد. وقتي گريه بر امام حسين(ع) گريه اي در جهت تعالي روح شد و موجب گرديد كه آدمي در فضايل اخلاقي و فردي خود، تامل و تجديد نظر كند؛ قطعاً اين تحول دروني، زمينه را براي ساختن در راستاي اهداف متعالي اسلام فراهم خواهد ساخت.
زماني كه انسان متوجه شد كه حضرت ابا عبدالله (ع) براي چه، چرا و چگونه دست به قيام زد و آن اثر جاودانه را بر قلم خون، بر صفحه تاريخ نگاشت و با اين معرفت بر اثر گريه درونش متحول گرديد؛ اين تغيير بر عرصه جامعه نيز كشيده مي شود و او مي كوشد تا جلوي فساد و انحراف دين را گرفته و آزادي، جوانمردي و دينداري را نه تنها در روح خود، بلكه در جامعه نيز حكم فرما سازد.
به بيان ديگر، در واقع گريه بر ابا عبدالله (ع)، با يك واسطه زمينه را براي حفظ آرمان هاي آن حضرت و پياده كردن آن فراهم مي سازد و به همين دليل ميتوان گفت: يكي از حكمت هاي گريه بر امام حسين (ع)، ساختن جامعه بر اساس الگوي ارائه شده از سوي او است و شايد مراد از اين كه گفته مي شود:« ان الاسلام بدوه محمدي و بقائه حسيني» همين باشد كه بقاي مكتب اسلام – خصوصاً تشيع – وام دار گريه بر امام حسين (ع) است.
منبع:http://www.tebyan-ardebil.ir
ه گزارش ایسنا درسهایی که از عاشورا می توان گرفت، در گفتار و کردار امام حسین (ع) و یارانش دیده میشود و کسی که به دقت در مجموعه این واقعه بنگرد و آن را فرا راه خود قرار دهد، با این درسهای انسان ساز آشنا میگردد.
در این نوشته برخی از این درسها را برمیشماریم.
1- توکّل
امام محمد باقر(ع) در سخنی گهربار فرمودند: «کسی که به خدا توکّل کند، شکست نمیخورد» و قیام خونین عاشورا، سرشار از این آموزه نیک الهی است که فرجامی جز پیروی حق بر باطل را نوید نبخشید. امام حسین(ع) گرچه به استناد دعوتنامههای کوفیان به سمت آنان حرکت کرد، ولی توکّْل آن حضرت به خداوند متعال بود. به همین دلیل، وقتی میان راه، خبر بیوفایی مردم و شهادت مسلم بن عقیل (ع) را شنید، تصمیم خویش را تغییر نداد و برای انجام تکلیف، با توکل به خدا را خود را ادامه داد. نیز بر این اساس بود که صبح عاشورا و با شروع حمله همه جانبه و بی رحمانه دشمن، در نیایشی به درگاه خدا، اعتماد به پروردگارش را چنین بیان فرمود:
«خداوندا! تو تکیه گاه من در هر اندوه، و امید من در هر سختی هستی. تو در هر پیشامدی تکیه گاه و مایه پشت گرمی منی.»
2- رضا و تسلیم
یکی از آموزههای کربلا، راضی بودن به رضای الهی است. هدف امام حسین(ع) فقط خشنودی خدا و پیامبر او(ع) بود. اگر در آن قیام خونین، جان عزیزش را نثار کرد، اگر سختترین مصیبتها را به جان خرید، و اگر خاندان گرامیاش را به دست اسارت سپرد، هدفی جز کسب رضای الهی نداشت. امام حسین(ع) هنگامی که میخواست از مکه به سمت عراق خارج شود، خود در خطبهای به این ویژگی اشاره فرموده است:
«ما اهل بیت به آنچه خدا راضی است، راضی و خشنودیم. در مقابل بلا و امتحان او، صبر و استقاممت میورزیم. او اجر صبرکنندگان را به ما عنایت خواهد فرمود.»
3- عمل به تکلیف
از آموزههای ارزشمند کربلا، عمل به تکلیف است. هنگامی که دعوت نامههای پیاپی مردم کوفه به امام حسین(ع) رسید، ایشان هرچند از سستعهدی کوفیان آگاه بود، ولی آن اعلام حمایتها را تکلیفآور دانست و به سوی آنان حرکت کرد.
امام خمینی که خود سالها بعد با همین انگیزه، قیامی عزّت آفرین را پایه ریخت، در سخنانی درباره این آموزه عاشورایی میفرماید:
- اینکه حضرت ابی عبدالله (ع) قیام کرد با عدد کم، برای اینکه گفتند تکلیف من این است که نهی از منکر کنم.
- حضرت سیدالشهدا(ع) تکلیف برای خودشان دانستند که بروند و کشته هم بشوند و محو کنند آثار معاویه و پسرش را.
- لکن تکلیف بود که قیام بکند و خونش را بدهد تا اینکه ملت را اصلاح کند و عَلَم یزید را بخواباند.
4- آزادگی
عاشورا، نماد آزادگی است و حضرت سیدالشهدا(ع) سرور آزادگان. همو که در پاسخ کسانی که بیعت با یزید را از ایشان میخواستند تا در امان بماند، میفرمود: آگاه باشید! ناپاک زاده فرزند ناپاک زاده، مرا میان دو چیز مجبور کرده است: بین مرگ و ذلت، ولی هیهات که ما ذلت و خواری را بپذیریم. خداوند پذیرش ذلت را بر ما و بر پیامبر و مؤمنان روا نداشته است و دامنهای پاک و دارای اصالت و شرف و خاندان دارای همت والا و عزّت نفس ما هرگز اجازه نمیدهد اطاعت فرومایگان را بر مرگ شرافتنمندانه ترجیح دهیم.
5- اخلاص
اخلاص سیدالشهدا(ع) و یاران آن حضرت، مهمترین عامل جاودانگی قیام حسینی است. از زمانی که حضرت از مدینه حرکت کرد، تا مکّه و سپس کربلا، بسیار کسانِ مدّعی با ایشان همراه شدند و به ظاهر خود را حسینی نشان دادند، ولی هیچکدام بر حرف خود نایستادند و در نهایت، سرور شهیدان را تنها رها کردند.
در روز عاشورا و صحنه نبرد کربلا نیز، تنها خون بود و شمشیر و زخم و درد و شهادت، و از مدال و پول و امتیازهای اجتماعی و مقامهای دنیوی خبری نبود. از این رو، ماندگان و مقاومان، تنها با نیروی اخلاص به جهاد در راه حضرت دوست ادامه میدادند و یکی یکی شربت شهادت مینوشیدند.
6- ایثار
از بارزترین درسهای عاشورای حسینی ایثار و مقدّم داشتن دیگری بر خود است. در صحنه کربلا، نخستین ایثارگر، خود سیدالشهدا(ع) بود که حاضر شد خود و خاندانش را فدای دین خدا کند و رضای او را برهمه چیز برگزیند. حتی زمانی که یاران حضرت به شهادت رسیدند و نوبت به جانفشانیِ بنیهاشم رسید، امام حسین (ع) ابتدا فرزند دلبندشان، علی اکبر(ع) را برای شهادت در راه خدا فراخواند.
جلوه دیگر ایثار در کربلا، کار زیبای حضرت ابوالفضل (ع) بود. آن حضرت که با لب تشنه وارد فرات شد، چون خواست آب بنوشد، یاد لبهای تشنه امام حسین (ع) و کودکان تشنهکامش افتاد و به خود نهیب زد که: آیا آب مینوشی، در حالی که برادر و مولایت حسین (ع) تشنه و در آستانه شهادت است؟ پس آب را ننوشید و بازگشت و لبتشنه به شهادت رسید.
7- امر به معروف و نهی از منکر
از آموزههای ارزنده نهضت حسینی، توجه به دو فریضه مهم امر به معروف و نهی ازمنکر است. امام حسین (ع) در وصیت نامهای که هنگام خروج از مدینه و در زمان وداع با برادرش محمد بن حنفیه برای وی نوشت، هدف از حرکت خویش را چنین برشمرد:
من نه از روی سرمستی و گستاخی، و نه برای فساد و ستمگری حرکت کردم، بلکه تنها برای طلب اصلاح در امت جدم حرکت کردم. میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره جدم و پدرم علی بن ابی طالب عمل نمایم.
حضرت سیدالشهدا (ع) در جای دیگری نیز فرموده بودند:
«بارخدایا! من به معروف اشتیاق، و از منکر تنفّر دارم.»
بر این اساس، در زیارتهای گوناگونی که درباره امام حسین (ع) از پیشوایان معصوم (ع) وارده شده، این تعابیر دیده میشود: «گواهی میدهم تو نماز را به پا داشتی و زکات دادی و امر به معروف نمودی و نهی از منکر کردی.»
8- نفی نژادپرستی
شهید، شهید است، چه تفاوت دارد که از چه نژاد و رنگ و زبانی باشد؛ سفید و سیاه، عرب و عجم، رومی یا زنگی. ملاک ارزش در اسلام، عقیده و ایمان است.
شهادتکده کربلا، بزمگاه عشق است و همهگونه شهیدی دارد؛ جوان، پیر، خردسال، شیرخوار، سیاه، سفید، عرب و عجم. آنجا، یگانگی است و از نابرابریِ نژادی اثری نیست. پیشوای شهیدان، حسین (ع) در صحنه نبرد، این آموزش دینی و انسانی را به کار گرفت و سپاس و ستایشی همسان به همه یارانش، از پیرمرد تا نوجوان، و از رییس قبیله تا غلام سیاه روا میدارد.
9- پای بندی به اصول انسانی و اخلاقی
نهضت عاشورا، مظهر ارزشگذاری به حقوق انسانی است. یاران امام حسین (ع) در بین راه کربلا، با لشکریان حرّ بن یزید ریاحی برخوردند که راه را برآن حضرت و یارانش بستند. برخی از یاران امام پیشنهاد مبارزه و نابودی آنها را دادند و دلیل آوردند که قدرت نبرد با ایشان را داریم. ولی امام مدارا کرد و یاران را به صبر دعوت فرمود.
همچنین صبح عاشورا که شمر جلو آمد و به آن حضرت اهانت کرد، مسلم بن عوسجه، از یاران امام خواست با تیری او را از پای درآورد که حضرت مانع شد.
10- رنگ و بویی جاودانه
مؤمن باید از فرصتهایی که برایش پیش میآید بهترین و بیشترین استفاده را بنماید و اکنون که میخواهد چیزی را در راه خدا ببخشد باید به آن رنگ و بوی جاودانگی دهد تا همیشه، حتی پس از مرگ نیز، از آن بهره گیرد.
و اساساً یکی از اهدافی که اسلام وقف را فرا روی مؤمنان قرار داده این است که بعد از مرگ نیز پروندهی اعمال نیکش بسته نشود و از پاداش آن تا روز قیامت بهرهمند گردد. از این رو مردگان حسرت میخورند و آرزو میکنند که ای کاش میتوانستند لحظهای به دنیا بازگردند تا این عمل صالح را انجام دهند.
منبع:سایت الف
برترین ها: حسين بن علي(ع) كه براي بيعت با يزيد دعوت شده بود، همان شب كنار قبر جدّش، رسول خدا(ص) رفت و آن حضرت را زيارت نمود و از امّت شِكوِه كرد كه مرا تنها گذاشتهاند و فرمود «اين شكايت من تا ديدار من و تو باقي است»
امام حسين(ع)، آن شب را تا صبح، در كنار قبر پيامبر(ص) به ركوع و سجود و عبادت گذرانيد صبح روز بعد، مروان ، امام(ع) را ملاقات نمود و نصيحت كرد كه با يزيد بيعت كند ولي حضرت پاسخ داد وَ عَلَي الاِسْلاَمِ الَسَّلاَمُ إذْ بُلِيَتْ الاُمَّةُ بِراعٍ مثل يَزِيد» يعني وقتي امت مسلمان به فرمانروايي مثل يزيد مبتلا شوند بايد با اسلام بدرود گفت و با اين جمله پاسخ قاطع خود را مبني بر عدم بيعت با يزيد بيان نمود و از او جدا گرديد
باز شب دوم، نزد قبر جدّش، پيامبر(ص) رفت و چند ركعت نماز خواند و تا صبح به راز و نياز مشغول بود نزديك صبح، سرش را بالاي قبر گذارد و اندكي خوابش برد، در خواب، پيامبرص را ديد كه با گروهي از فرشتگان در سمت راست و چپ او به سويش ميآيند حضرت رسول (ص)، حسين(ع) را در آغوش گرفت و به سينه چسبانيد و بين دو چشمانش را بوسيد و فرمود «عزيز دلم!حسين! گويا ميبينم كه به خون آغشتهاي؛ و با سر بريده، در كربلا، بر زمين افتادهاي و گروهي از امتِ من پيرامون تو را گرفتهاند در اين هنگام، تو تشنه جان خواهي داد آنان كه با تو چنين كردهاند اميد شفاعت مرا دارند امّا خداوند آنها را مشمول شفاعت من نخواهد كرد و در روز قيامت محروم خواهند شد جان دلم حسين! اينك پدر و مادر و برادرت در اشتياق تو هستند» امام حسين(ع) به گريه افتاد و عرض كرد «يا رسول الله! مرا با خود به درون قبر ببر»، اما حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلم) ميخواست فرزندش به مقامي بلند برسد و با شهادت ، بالاترين پاداش را از خداوند بگيرد حضرت از خواب بيدار شد و خواب خود را براي اهل بيت خويش نقل كرد پس از شنيدن اين خواب، اندوه آنان بسيار و گريههايشان آغازشد
منبع:http://www.bartarinha.ir