با سلام با تشکر از همه ی کسانی که از این وب دیدن می کنند آدرس وب سایت جدید:
www.mazhabi-dini.com
از همه ی دوستداران این وبلاگ دعوت می شود به وب جدید بیایند ودر آن عضو شوند واز امکانات آن استفاده کنند
در آیاتى كه خداوند نمونههاى بدعاقبتان را با تعبیراتى از قبیل «حبطت أعمالهم» (بقره، 217) و طرد شیطان با سابقهى شش هزار سال عبادت و بدعاقبتى بلعم باعورا دانشمند مستجاب الدعوه زمان موسى و نمونههاى خوشعاقبتان را از قبیل ساحران دربار فرعون بیان مىكند همه نشان دهندهى این است كه مسأله حسن عاقبت و بدعاقبتى باید مورد توجه انسان باشد.
1. قرآن، تفرقه را لبهى پرتگاه آتش مىداند؛ در قرآن به وحدت و اتحاد فرمان داده شده و از تفرقه و تشتت نهى شده است و به گونههاى مختلفى از آن مذمّت شده است: «و اعتصموا بحبل اللّه جمیعاً و لاتفرقوا» مىفرماید: «كنتم على شفا حفرة من النّار»
2. قرآن، تفرقه را نوعى شرك مىداند؛ «لاتكونوا من المشركین. من الذین فرّقوا دینهم» (روم، 31 و 32)
3. قرآن، گوساله پرستى را از تفرقه بهتر مىداند؛ زیرا همین كه حضرت موسى از كوه طور بازگشت و دید كه گروهى گوسالهپرست شدهاند، هارون- برادرش- را توبیخ كرد، هارون گفت: من ترسیدم براى جلوگیرى دست به عملى بزنم كه تو بگویى اقدام تو سبب تفرقه مردم شد؛ «انّى خشیت ان تقول فرقت بین بنى اسرائیل» (طه، 94)
4. قرآن، تفرقه را در كنار عذاب آسمانى و زمینى مىداند؛ «عذاباً من فوقكم او من تحت أرجلكم أو یلبسكم شیعاً» (انعام، 65)
5. قرآن، تفرقه را كار فرعون مىداند؛ «جعل أهلها شیعاً» (قصص، 4)
6. قرآن، تفرقه را كار منافق مىداند؛ «والذین اتخذوا مسجداً ضراراً و كفراً و تفریقاً بین المۆمنین» (توبه، 107)
7. امیرمۆمنان سختترین مشكلات (شهادت همسر و غصب خلافت) را به خاطر حفظ وحدت تحمل كرد و فرمود: «فصبرت و فى العین قذى و فى الحلق شجا» (نهجالبلاغه، خطبه 2)، «صبر كردم در حالى كه خار در چشم و استخوان در گلویم بود.»
در قرآن شانزده مرتبه، كفر بعد از ایمان، دو بار كفر بعد از اسلام، سه بار گوساله پرستى بعد از خداپرستى و بیست و هفت بار انكار بعد از علم و بیّنه مطرح شده است كه همه این موارد، نشان دهنده خطر ارتداد و هشدار جدّى به آن است.
چنانكه از آخرین وصایاى برخى انبیا به فرزندان و نسل خودشان این بود: «فلاتموتنّ الا و أنتم مسلمون» كه در راه اطاعت الهى تسلیم و پایدار بوده و در این حال بمیرید
حضرت یوسف هم در چاه دعا كرد و هم در زندان؛ اما همین كه به حكومت رسید، لحن دعا تغییر كرد و فرمود: «توفّنى مسلماً» (یوسف، 101) معلوم مىشود حكومت و قدرت و ثروت زمینه پیدا شدن بزرگترین خطرهاست.
همین كه حضرت على علیه السلام خبر شهادت خود را از پیامبر صلی الله علیه و آله شنید به جاى سۆال از قاتل و دلیل قتل و این كه این حادثه در چه سالى واقع خواهد شد، پرسید: «أفى فى سلامة من دینى» آیا در دین خود پایدار و سالم خواهم بود؟
این سۆال را حضرت على علیه السلام چند بار پرسیده است؛ تكرار سۆال علامت این است كه بدعاقبتى بالاترین خطر است.
آیات دیگر قرآن، از جمله آیات؛ «ثّبت اقدامنا» (بقره، 250)، «ربّنا لاتزغ قلوبنا» (آلعمران، 8) و عبارت «توفّنا مع الابرار» (آلعمران، 193) نشانهى توجه به این خطر است.
در آیاتى كه خداوند نمونههاى بدعاقبتان را با تعبیراتى از قبیل «حبطت أعمالهم» (بقره، 217) و طرد شیطان با سابقهى شش هزار سال عبادت و بدعاقبتى بلعم باعورا دانشمند مستجاب الدعوه زمان موسى و نمونههاى خوشعاقبتان را از قبیل ساحران دربار فرعون بیان مىكند همه نشان دهندهى این است كه مسأله حسن عاقبت و بدعاقبتى باید مورد توجه انسان باشد.
چنانكه از آخرین وصایاى برخى انبیا به فرزندان و نسل خودشان این بود: «فلاتموتنّ الا و أنتم مسلمون» (بقره، 132) كه در راه اطاعت الهى تسلیم و پایدار بوده و در این حال بمیرید.
در قرآن شانزده مرتبه، كفر بعد از ایمان، دو بار كفر بعد از اسلام، سه بار گوساله پرستى بعد از خداپرستى و بیست و هفت بار انكار بعد از علم و بیّنه مطرح شده است كه همه این موارد، نشان دهنده خطر ارتداد و هشدار جدّى به آن است
قرآن عوامل بدعاقبتى را متعدد مىداند، از جمله:
1. پیروى از بیگانگان: «ان تطیعوا فریقاً من الذین اوتوا الكتاب یردّوكم بعد ایمانكم كافرین» «1»
2. گناهان پى در پى: «ثم كان عاقبة الذین أساۆا السّواى ان كذّبوا بآیات اللّه» «2»
3. لقمه حرام: «ویل للمطففین ... انّ كتاب الفجّار ... ویل یۆمئذٍ للمكذّبین» «3»
4. تكبّر: كفر ابلیس به خاطر تكبّر و ترك سجده بود.
5. سطحى بودن عقاید: «ثم اتخذتم العجل» «4»
6. جامعهى فاسد و ترك هجرت به منطقهى سالم: قوم موسى همین كه از آب گذشتند و از فرعونیان نجات پیدا كردند، وارد منطقهاى شدند و دیدند كه مردم دور بتى گردآمدهاند، از حضرت موسى خواستند كه براى آنها هم بتى قرار دهد!: «اجعل لنا الهاً كما لهم آلهة» «5»
پی نوشت ها:
(1). آلعمران، 100
(2). روم، 10
(3). مطففین، 7- 1
(4). بقره، 51
(5). اعراف،
منبع:تبیان